loading...
آنتی حسرت (در حسرت ساحل سرد)
رها بازدید : 4 یکشنبه 24 آذر 1392 نظرات (0)

گفتم : لعنت بر شیطان!

لبخند زد !

پرسیدم : چرا می خندی؟

پاسخ داد : از حماقت تو خنده ام می گیرد !

پرسیدم : مگر چه کرده ام؟

گفت : مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام !!!

با تعجب پرسیدم : پس چرا زمین می خورم؟!

پاسخ داد : نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند...

پرسیدم : پس تو چه کاره ای؟

پاسخ داد : هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز. در ضمن این قدر مرا لعنت نکن!!!

گفتم : پس حداقل به من بگو چگونه اسب نفسم را رام کنم؟!در حالیکه دور می شد گفت : من پیامبر نیستم جوان...!!!

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
محبتـــ رو وقتـــی یاد گرفتـــم کــه قصــه ی پســر کوچولویـــی رو شنیــدم که وقتـــی داشتــــ بـــارون میومــد سرشـو رو به آســمون بلند کرد و گفتــــ:خدایــا گریــه نکن درستـــ میشــه...... ملـکــــــــــــه احســـــــــــاس
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 119
  • کل نظرات : 48
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 31
  • باردید دیروز : 30
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 63
  • بازدید ماه : 134
  • بازدید سال : 263
  • بازدید کلی : 3,197